بی مزد بود و منت....!

ساخت وبلاگ

کولرهای ما و خانم همسایه، که مادر گرامی هستند، "بدمکان" و "بد دست" می باشند و این امر باعث می شود کار سرویس کولرهای آبی( و ایضا من!) یک ظهر تا غروب طول بکشد.

به این مناسبت هر ساله کار سرویس کولرها را تا جایی که ممکن باشد به تاخیر می اندازم.

با این حال، چون همسر گرامی حسابی گرمش شده بود و مادر هم چندان احساس خنکی نمی کرد، دیروز، جمعه، دل به دریا زده و کولرها را راه انداختم.

در طی کار؛ مادر گرامی بارها و بارها با خشونت مادرانه! مرا مخاطب قرار داده و "یک نفر را می آوردی تا اینقدر خسته نشوی!" را به اطلاعم رسانید.

همسر گرامی هم، هنگامی که تصادفی در راهرو رو در رو در شدیم، با عصبانیت زنانه، گفت که یک جمعه فرصت با هم بودن را داریم که آن را هم من ترجیح می دهم تنها باشم!

من هم در دل گفتم که کاش به جای این حرف ها دست کم یکی از شما دو بزرگوار مرا در قالب یک سرویس کار واقعی مشاهده کرده و ضمن ادای "واقعا زحمت کشیدی! دستت درد نکنه"، یک "چای کیک پهلو" هم نصیبم می ساختید. دادن اجرت انجام کار به این سنگینی پیشکش!

+ نوشته شده در سه شنبه پانزدهم خرداد ۱۴۰۳ ساعت 18:3 توسط محمد ماکویی  | 

دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 8 تاريخ : پنجشنبه 17 خرداد 1403 ساعت: 16:18