عشق غربی و عقل شرقی؟!

ساخت وبلاگ

بیشتر کسانی که در غرب زندگی می کنند رشته تحصیلی خود را بر مبنای عشق و علاقه انتخاب کنند و همین امر هم باعث می شود در نهایت سر از کاری که دوست دارند در بیاورند.

در کشور ما "هرگز چنین نیست" و بیشتر افراد در حین انتخاب رشته ترجیح می دهند موقتا قلب و احساسات خود را کنار گذاشته و با عقل و منطق تصمیم بگیرند که در نهایت دوست دارند چه کاره شوند.

عجیب این است که نتیجه بر خلاف تصور از آب در می آید و این احساساتی ها و یا به عبارت بهتر آن هایی که احساسات خود را جدی گرفته اند هستند که هم راندمان کاری بالاتری دارند و هم نتیجه کارشان بهتر از آن هایی که به کار نگاهی منطقی و عقلایی دارند از آب در می آید.

قبل از هرچیز لازم می دانم به کسانی که در هر مقوله ای "ولم کن بابا!عشق کیلو چنده؟!" می گویند یاد آور شوم که بزرگی در باره ارزش قلب و احساسات چنین گفته است:

"اگر بشر می خواست تمامی مسائل و مشکلات زندگی خویش را تنها با بهره گیری از عقل و منطق حل و فصل نماید یقین بدانید که نسل او مدت ها پیش منقرض شده و از میان رفته بود!"

جدا از این موضوع تصمیم گیری منطقی که با استفاده صرف از مغز صورت می گیرد می طلبد که آدمی نگاه تک بعدی را کنار گذاشته و خیلی چیزها را در تصمیمی که اتخاذ می کند "دیده" بگیرد.به عنوان نمونه کسانی که دست به انتخاب رشته می زنند هم می باید درآمد شغل برخاسته از رشته را معین نمایند و هم این موضوع که شغل حاصله چقدر در بله گرفتن از نیمه پیدا شده مهم و تاثیر گذار خواهد بود را مورد توجه قرار دهند.

از این گذشته "مردم چه می گویند" که ما معمولا آن را تحت عنوان پرستیژ و اعتبار شغلی می شناسیم باید در انتخاب رشته خودی نشان داده و درصد افراد دارای شغل که رشته خاصی را خوانده اند می باید قابل تامل قلمداد گردند.

گذشته از اینکه عوامل مذکور وزن یکسانی ندارند,کمی سازی اوزان نیز کار ساده ای نیست و از پس هر آدمی هم بر نمی آید(فکر هم نکنید که آن ها که به جای شما انتخاب رشته می کنند کار را به مراتب بهتر از شما انجام می دهند زیرا دست کم باید به این نکته توجه کرد که در نهایت شما و نه ایشان تاوان اشتباهات احتمالی انتخاب رشته را خواهید داد)

این نکته هم گفتن دارد که هر چقدر هم مغز آدمی خوب کار کند همیشه نگرانی "نکند چیزی را جا انداخته باشم" وجود دارد و تصمیم گیرنده هرگز نمی تواند اطمینان صد در صد داشته باشد که بهترین تصمیم را اتخاذ کرده است.

در عین حال آن هایی که با قلب و احساسات خود تصمیم می گیرند دست کم این برتری را بر آن هایی که تنها مغز را جایگاه تصمیم گیری می دانند دارند که لازم نیست نزد خویش و یا پیش دیگران عباراتی در مایه های "نکند دوستش نداشته باشم و فقط فکر می کنم که دوستش دارم" را بر زبان بیاورند.بگذریم از اینکه در حالی که شکست خورده های عشقی در باره زمان هایی که کاری که دوستش داشته اند کرده اند "ارزشش را داشت" می گویند, شکست خوردگان عقلی مجبورند دست به اعتراف "باز اگر دوستش داشتم یک چیزی" بزنند تا به قدر وسع خویش کمی از بار گناهان خود کم کنند!!؟

در انتها شاید بد نباشد که مقوله شیرین مسافرت را هم پیش بکشیم که بیشتری ها دوست دار آن هستند.آدم های اهل سفر می دانند که لذت سفر تنها پس از رسیدن به مقصد آغاز نمی شود بلکه از لحظه بستن بار و بنه صورت می گیرد.لذا آن هایی که در انتخاب سفر دانشگاهی خود "وقتی درسم تمام شد کیفش را می برم" می گویند دست کم چند سالی دیرتر از آن هایی که از همان لحظه پذیرش مشتاق شروع ترم هستند لذت برده و هرگز هم متوجه این موضوع که لذت واقعی در این است که هم درسی که دوست داری بخوانی و هم کاری که علاقمندی انجام بدهی نخواهند شد.

دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 126 تاريخ : دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت: 15:57