حزب اللهی به که می گویند!؟

ساخت وبلاگ

در سال های نخستین پیروزی انقلاب سوال 4 گزینه ای زیر زیاد در آزمون ها مورد استفاده قرار می گرفت:

در گزینش یک نفر از میان یک گروه، جهت بر عهده گرفتن یک پست و سمت مهم اداری، باید:

الف- متعهدترین را انتخاب کنیم

ب- متخصص ترین را انتخاب کنیم

ج- از میان متعهدها، متخصص ترین را انتخاب کنیم.

د- از میان متخصص ها، متعهدترین را انتخاب کنیم.

از شما چه پنهان! این سوال برای مدت ها در ذهن من بود و جواب درستی برایش نداشتم.

من از طرفی فکر می کردم که اگر یک غیر دندانپزشک بخواهد دندان مرا پر کند و از صمیم قلب بخواهد این کار را خوب انجام دهد، شاید، به دلیل نداشتن دانش فنی سراغ ماسه- سیمان رفته و تلاش نماید این ملاط را در جای خالی شده دندان من جای گذاری نماید!

از سوی دیگر؛ یک دندانپزشک غیر متعهد، که فقط پول را می شناسد، ممکن است دندان را جوری پر کند که در عوض اینکه دندان برای من سال ها دندان بماند، دو روزه خالی شده و مرا مشتری پر و پا قرصی نماید که هفته ای دست کم دو بار سر از مطب دندانپزشکی در می آورد.

خوشبختانه؛ دشت مصاحبه ای از شهید چمران باعث شد که جواب سوال من بخوبی داده شود. ایشان در پاسخ سوال "تعهد مهم تر است یا تخصص؟" جواب هوشمندانه زیر را داده بودند:

"البته تعهد؛ اما هیچ انسان متعهدی انجام کاری که تخصصی در آن ندارد را بر عهده نمی گیرد!"

پاسخ شهید چمران مرا از فکر "از دید دیگران چگونه به نظر می رسم؟" خارج ساخته و در وادی "چطور آدمی هستم؟" قرار داد.

حضرت رسول هم هنگامی که با مردی مواجه می شوند که از ایشان سوال می کند از کجا متوجه شود که کار درست چیست، سه بار دست مرد را روی قلب وی گذاشته و "به اینجا توجه کن!" می فرمایند.

با این حساب است که آن هایی که به برکت "حجاب کامل اسلامی" و یا "داشتن محاسن انبوه" خود را یک حزب اللهی واقعی نشان می دهند، شاید، اگر به خلوت نرفته و کار دیگر نکنند هم ممکن است به مجرد مواجه شدن با پرسش "چطور آدمی هستم؟" کلی آزرده خاطر شوند!

در همین راستا می توان متوجه شد که دلیل پیشرفت کشوری مثل ژاپن این است که مسئولین و متصدیان این کشور به مجرد اینکه متوجه شدند اینکاره نیستند فوری استعفا داده و یا دست به تنبیه شدید و سخت خویش می زنند.

این در حالی است که بیشتر مسئولین و متصدیان غیر اینکاره ایرانی را به ضرب و زور مشت و لگد هم نمی توان از پشت میز بیرون کشید و آن ها را عهده دار پست پایینتری نمود!

به عنوان حسن ختام بد نمی بینم که یادی هم از شادروان پدرم، که از نظر من یک حزب اللهی واقعی بود، نمایم:

تازه انقلاب شده بود و خانه دار کردن مردم بی خانه از اهداف بسیاری از مسئولین و دولتمردان انقلابی بود( هنوز هم هست!)

ما آن موقع در خانه سازمانی زندگی می کردیم و دولت گفته بود که خانه های سازمانی را به ساکنین آن ها می دهد؛ به شرطی که خانه نداشته باشند.

جالب این بود که نداشتن خانه را ساکنین، بی سند و مدرک و با دست روی قرآن گذاشتن صرف و ادای "خانه ندارم" اثبات می کردند.

ما خانه داشتیم و پدر و یکی دو نفر دیگر حاضر به ادای سوگند دروغ به قرآن کریم نشدند.

جدا از ما؛ بی دین ها قسم دروغ خوردند و دین دارها! خانه را به نام زن و بچه زدند تا قسمشان راست باشد!

دوستان صمیمی پدر به خانه ما آمدند تا با بیاناتی در مایه های "ارزش خانه را نمی دانی!" و "بعدا می فهمی چه کلاهی سرت رفته است!" مجاب کنند منزل را به نام دیگری زده و قسم راست بخورد.

پدر زیر بار نرفت و اصل قضیه را روح آن گرفت و "چون اینکار برای خانه دار کردن بی خانه ها است، خانه دار ها به هر نحوی صاحب خانه دوم شوند خلاف کرده و مجرم هستند" را به سمع "مجاب کنندگان" رسانید!

سال ها از آن روزگاران گذشته و من هر وقت خاطرات مرحوم پدرم را مرور می کنم ناخودآگاه این شعر زیبای "ژاله اصفهانی" را زیر لب زمزمه می کنم:

شاد بودن هنر است

شاد کردن هنری زیباتر

لیک هرگز نپسندیم به خویش

که چو یک شکلک بی جان شب و روز

بی خبر از همه خندان باشیم

بیغمی عیب بزرگی است که دور از ما باد

.......

+ نوشته شده در سه شنبه شانزدهم آبان ۱۴۰۲ ساعت 13:40 توسط محمد ماکویی  | 

دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 59 تاريخ : شنبه 20 آبان 1402 ساعت: 5:57