"تنهایمان بگذار!"

ساخت وبلاگ

برای یکی از بستگان، که در طبقه بالای خانه ما زندگی می کرد، خواستگار آمده بود و من موظف شده بودم کاری کنم که "بسته میهمان" از ماجرا بویی نبرد!

میهمان باهوش، که یک جورهایی از ماجرا بو برده بود، چند باری با بیان "سری به بالایی ها بزنم" عزم رفتن کرد که هر بار به بهانه ای او را منصرف نمودم.

عزم رفتن کردن ها که زیادی تکرار شد طاقت نیاورده و با عصبانیت "برای دخترشان خواستگار آمده و مزاحم نمی خواهند" را بر زبان آوردم.

توضیحات بالا نشان دهنده این است که ما هیچوقت خانواده رک و راستی نبوده ایم و بیشتر وقت ها با هم، و دیگران، به شیوه "حرف زدن با در و شنیدن دیوار" سخن می گفتیم.

به همین دلیل، دیوارهای رند خوب می توانستند خود را به نشنیدن زده و وقتی کار خود را خوب پیش می بردند، در مقابله با اعتراض ما "مگه با من بودی؟" بگویند!

به این ترتیب بود که وقتی یکبار در اتاق یکی از همکاران را باز کرده و از زبان او "چند دقیقه تنهایمان بگذار! حرف خصوصی داریم!" را شنیدم از تعجب نزدیک بود مبدل به حیوان شاخدار شوم و نزد خود "این چطور حرف زدنه؟" را گفتم.

چندی پیش یکی از دوستان مادر نزد ایشان آمده و بسیار مایل شده بود برای او یک حکایت "زنانه" تعریف کند!

ابتدا، اخوی را مزاحم دیده بود؛ اما چون حکایت بین نشده بیخ گلویش را سد کرده و وی را در آستانه خفگی ناشی از نگفتن قرار داده بود، داستان را در حضور آقای برادر گفته و وی را از خجالت سر افکنده نموده بود!

با این حساب است که ما ایرانی های اعجوبه فقط برای اینکه از "تنهایمان بگذار!" استفاده نکنیم هم کلی مکافات می کشیم، هم کلی ضرب المثل حفظ می کنیم، هم یاد می گیریم که بعضی کلمات و عبارات معانی مستتر دارند و هم آبرو و حیثیت خود را بر باد می دهیم!

+ نوشته شده در پنجشنبه هجدهم آبان ۱۴۰۲ ساعت 13:0 توسط محمد ماکویی  | 

دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 49 تاريخ : شنبه 20 آبان 1402 ساعت: 5:57