شازده کوچولو؟!

ساخت وبلاگ

گفت: "شازده کوچولو را بخریم!؟"

عصبانی شدم! در پاسخ گفتم:" هزار بار کتابش را خوانده ایم، دو هزار بار فیلمش را دیده ایم و سه هزار بار به تماشای کارتونش نشسته ایم. بخریم!؟"

اصرار کرد: "بخریم!"

خریدیم!

از فرصت کوتاه نبودنش، نهایت استفاده را برده و نگاهی به پشت جلد "شازده کوچولو" انداختم.

برایم جالب بود که "شازده کوچولو"، پس از انجیل، از هر کتاب دیگری، بیشتر خوانده شده است.

جهت مزید اطلاع بر آن شدم که به صفحات آغازین کتاب هم نظری بیندازم.

کتاب با نوشته های کوتاه و نقاشی های بچگانه کوچکی که به عمرم ندیده بودم، آغاز می شد.

با چنین شروعی، به این نکته که "اصلا شازده کوچولو را خوانده ام!؟" اندیشیدم.

اسم نویسنده کتاب، آنتوان دو سنت اگزوپری، را می دانستم و خوب به خاطر آوردم که چگونه این نام طولانی،  در حل جدول کلمات متقاطع، کمک حال من می شد.

در این باب، کافی بود که "نام نویسنده کتاب شازده کوچولو" مورد سوال قرار گیرد تا به مدد حل یک ستون یا ردیف طولانی، مابقی جدول کاملا "کاری که کاری ندارد" جلوه نماید!

دیگر چه؟!

به یاد آوردم که "شازده کوچولو" از سیاره ای دیگر وارد زمین شده است.

دیگر!؟

یاد "مارمولک" و اهلی کردنی افتادم که از "شازده کوچولو" وام گرفته شده بود.

و دیگر!؟

"تقریبا هیچ!"

وقتی به این نتیجه رسیدم، به این موضوع فکر کردم که براستی از میان انبوه کتاب هایی که خوانده بودم، فیلم ها و سریال هایی که دیده بودم، موسیقی هایی که گوش کرده بودم و مناظری که مشاهده کرده بودم، چه تعدادی را واقعا خوانده، دیده و شنیده بودم و کدامین شمار از آن ها تنها وفق ویژگی منحصر به جمع ما ایرانی ها، عادت به اتلاف وقت به شیوه های مدرن و مردم پسند، پای بر عرصه وجود گذاشته بودند.

یاد برادر زاده ام افتادم که به زور مرا به تماشای کارتون مورد علاقه خود نشانده! و هر چند دقیقه یکبار "عمو چرا نگاه نمی کنی؟" را بر زبان می آورد.

وقتی در مقام دفاع از خود، "می بینی که می بینم" می گفتم، "حواست جای دیگر است" گفته و مرا به این فکر که بیش از پدر و مادر به مامان بزرگش شبیه است، می انداخت!

می گویند مردی وارد گورستان شده و متوجه می گردد که تمامی افراد مدفون، در سنی کمتر از 3 سالگی در گذشته اند!

وقتی در کمال تعجب از متولی گورستان، چرایی چنین امری را جویا می شود، جواب " ما اینجا سنی که افراد واقعا زندگی کرده اند را درج کرده و عمر تلف کرده را حیات حساب نمی کنیم" را می گیرد.

با این حساب، جای بسی خوشوقتی است که ما را در چنین گورستان مخوفی به خاک نمی سپارند، زیرا اگر چنین می شد بستگان ما مجبور می شدند بر سر گرفتن "کبر سن" با مسئولین آرامستان چک و چانه درست و حسابی بزنند!

دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 112 تاريخ : چهارشنبه 2 بهمن 1398 ساعت: 12:46