ما کجا ایستاده ایم؟!

ساخت وبلاگ

1-شرکت در صدد استخدام حسابدار است و برای این منظور سوال ساده "دو ضربدر دو چقدر می شود؟" را مطرح می کند.

حسابداران دانا می آیند و می روند و استخدام نمی شوند تا اینکه در نهایت حسابداری که "هر چه شما بفرمایید" را از دهان خارج می شود مجوز استخدام را کسب می کند.

ماجرای بالا اصلا شوخی یا لطیفه نیست، زیرا همه ما خوب می دانیم که حسابدارانی که "واقعیت" را فدای "فرمایش" نمی کنند مجبورند حالا حالاها پیه بیکاری را بر تن بمالند.

2-علی دهکردی در فیلم به یاد ماندنی "از کرخه تا راین" عبارت "یک عمر فقط خودم را دیده ام" را بر زبان می آورد.

قطعا دهکردی به دلیل شرایط خاص و اعتقادات ویژه چنین می گوید، زیرا اغلب قریب به اتفاق ما ایرانی ها آنقدر به کار و زندگی دیگران کار داریم که شایسته است دست به اعتراف "یک عمر فقط خودم را ندیده ام" بزنیم.(ظریفی می گفت که آنقدر همه در زندگیم دخالت کرده اند که تصمیم گرفته ام اصلا در زندگی خودم دخالتی نداشته باشم!)

3-تولستوی می گوید:" مردم به دروغ ادعا می کنند که دوست دار واقعیت هستند، زیرا اغلب آن ها ترجیح می دهند آنچه را که دوست دارند واقعیت بپندارند"

تولستوی به شدت(همان بدجوری؟!) درست می گوید و اگر شایسته باشد که عبارت او در سرزمین مادری نقره ای نوشته شود، جای آن دارد که در کشور همسایه کاملا طلایی گردد!

در باره اینکه چرا آنچه تولستوی می گوید را باور داریم کافی است به ماجرای پیش آمده برای دکتر نجفی اشاره نماییم.در این باره همه خوب به یاد داریم که از همان روزهای نخست و هنگامی که کسی از چند و چون ماجرا خبر نداشت اغلب اصلاح طلب ها به شیوه "تقصیر زنش بود"، که بعدها "پرستو" جایگزین "زن" گردید، واکنش نشان دادند و اکثر اصولگراها به صورت "آخر عاقبت اصلاح طلبی همین است" موضع اختیار کردند.

متاسفانه در این باب کمتر آدمی پیدا شد که با کنار نهادن موقت نگرش سیاسی، انسانیت پیشه کرده و ماجرا را به چشم جریانی که دست کم یک قاتل و یک مقتول روی دست جامعه گذاشته است مشاهده نماید.

این روزها پوشش نامتعارف برخی سلبریتی ها در خارج از کشور داد خیلی ها را در آورده و آن ها را به ارائه واکنش شدید کشانیده است. این در حالی است که بسیاری از افراد معمولی که جهت ادامه تحصیل یا کار و زندگی و تفریح از مرزها خارج می شوند پوششی خیلی متعارف تر از سلبریتی های رد شده از مرز ندارند.

شاید گفته شود که این دورویی سلبریتی ها است که کفر مردم را در آورده و این موضوع که سلبریتی ها مردم را به آنچه باور ندارند ترغیب و تشویق می نمایند جای ایراد گیری دارد.

در این باره باید گفت که سلبریتی ها که از کره مریخ بر زمین نیامده اند.آن ها فرزندان همین آب و خاکند و بنابراین به همان سادگی بقیه در شرایطی یک جور و در شرایط دیگر جور دیگر عمل می کنند.

برای اینکه مطلب دستگیر شود کافی است یک مجلس ختم ساده را در نظر بگیرید. قطعا خوب می دانید که بسیاری از افرادی که روغن داغ عرض تسلیت را زیاد کرده و "انگار برادر خودم بود" و "مثل اینکه خواهرم را از دست داده ام" می گویند از تاریکی فضا نهایت استفاده را برده و تا پایان مراسم به مشاهده صدادار یا بی صدای جوک ها و لطیفه های تلگرامی مشغول می شوند.

به عنوان موردی دیگر، نگارنده خوب به خاطر دارد که تاکسی در جایی که مناسب نبود ایستاده و اقدام به مسافرگیری نمود.راننده تاکسی دیگر با کمال عصبانیت کنار تاکسی مورد اشاره پارک کرده و "اینجا جای ایستادن است؟!" را بر زبان آورد.

راننده تاکسی اول در کمال خونسردی "اگر جای ایستادن نیست تو چرا ایستاده ای؟!" را گفته و حسابی از خجالت تاکسی دومی در آمد.

راننده تاکسی کاملا حق داشت، زیرا اغلب ما در حالی که در جای درست قرار نداریم به شدت نگران جای درست دیگران بوده و اصلا بد نمی بینیم که هر چند وقت یکبار "اینجا جای تو نیست" را یادآور وی گردیم!

دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 142 تاريخ : پنجشنبه 13 تير 1398 ساعت: 13:08